منص انگلیسی “to gaslight” یک فعل متعدی است. فرهنگ لغت Merriam-Webster آن را اینگونه تعریف می کند: “دستکاری روانی یک فرد، معمولاً در یک دوره زمانی طولانی، که باعث می شود قربانی اعتبار افکار، درک واقعیت یا خاطرات خود را زیر سوال ببرد.” اگر پسری را به آتش بکشید، وقتی متوجه می شود، می توانید منتظر واکنش خشمگین باشید. وقتی میلیون ها نفر را در مورد ادراکشان از آشفتگی های سیاسی و اقتصادی رد می کنید، می توانید انتظار خیلی بدتر از این را داشته باشید.
35 سال پیش، در نوامبر 1989، زمانی که جمعیت شاد از دیوار برلین که ناگهان بی ربط شده بود، بالا رفتند، آغاز شد. از لهستان تا بلغارستان، رژیم های کمونیستی سرنگون شدند. کشورهای خودکامه سابق انتخابات آزاد و عادلانه برگزار کردند. و در دسامبر 1991 پرچم شوروی برای آخرین بار بر فراز کرملین به اهتزاز درآمد. جنگ سرد به پایان غیرمنتظره ای نزدیک می شد: زمان خوش بینی زیادی برای آینده ای مرفه تر بود.
شهروندان کشورهای بلوک شرق از معرفی دموکراسی، رفع محدودیت های سفر و پایان یافتن دستگاه امنیتی سرکوبگر دولتی خوشحال شدند. بازارهای آزاد جایگزین شرکت های دولتی منسوخ شده خواهد شد که نویدبخش رشد اقتصادی و فراوانی مصرف کننده بسیار مطلوب است. مردم، خسته از صفهای طولانی، کمبود کالا و کالاهای تولیدی نامرغوب، مشتاق واردات جدید و درخشان بودند.
البته، نابودی اقتصاد برنامهریزی مرکزی به تضمینهای اشتغال و جامعهای که تلاش میکرد یک شبکه ایمنی اجتماعی که نیازهای اساسی همه را برآورده میکند، پایان دهد، اما شهروندان مطمئن بودند که همه چیز درست خواهد شد. در یک سخنرانی تلویزیونی در 1 ژوئیه 1990. – روزی که جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان واحد پول خود را یکپارچه کردند – صدراعظم آلمان هلموت کهل قول داد که “هیچ کس بدتر از قبل نخواهد بود و بسیاری از آنها بهتر خواهند بود.”
همه چیز طبق برنامه پیش نرفت. آنچه در بیشتر این کشورهای سوسیالیستی سابق دنبال شد، نزولی اقتصادی طولانیتر و عمیقتر از رکود بزرگ دهه 1930 بود، یک تحول کاملاً ویرانگر در زندگی حدود 420 میلیون نفر، یا حدود 9 درصد از جمعیت جهان در سال 1989. چه با کاهش تولید اقتصادی، انفجار ابر تورم، سقوط نرخ زاد و ولد، افزایش ناگهانی نابرابری و جنایات خشونتآمیز، یا افزایش عظیم بیکاری، جابجایی و مرگ و میر بیش از حد مرتبط با سیاستهای نئولیبرالی سنجیده شود. ایجاد اقتصادهای بازار در زمان صلح بی سابقه بوده است.
“شوک زیاد و درمان کم”
من و میچل اورنشتاین با استفاده از دادههای منابع رسمی مختلف برای 27 کشور پساکمونیستی نشان دادیم که در ده سال اول گذار از سوسیالیسم به سرمایهداری، 47 درصد از جمعیت اروپای شرقی و اوراسیا کمتر از حد ثابت شدهاند. خط فقر بانک جهانی برای آن منطقه: 5.50 دلار در روز. تا سال 1999 تقریباً 191 میلیون مرد، زن و کودک از محرومیت شدید مادی رنج می برند. نرخ کلی فقر همچنان بالاتر از سطح 1990 است. تا سال 2005، زمانی که بحران مالی جهانی با دور دوم درد به منطقه ضربه زد. بین سال 1990 و 1998 تولید ناخالص داخلی سرانه در جمهوری های جانشین اتحاد جماهیر شوروی تقریباً 7 درصد در سال کاهش یافت.
ممکن است کیفیت داده های آماری از کشورهای بلوک شوروی قبل از 1990 مورد سوال قرار گیرد، اما زمانی که جمعیت با مشکلات شدید اقتصادی مواجه می شوند، دانشمندان علوم اجتماعی می توانند به دنبال شواهدی مبنی بر تغییرات ناگهانی در نرخ زاد و ولد، نرخ مرگ و میر، و نرخ مرگ و میر و همچنین تغییرات عمیق باشند. در انتخاب زندگی و نگرش های اجتماعی در سال 2017 بانک اروپایی بازسازی و توسعه دریافت که کودکان متولد شده در اوایل دهه 1990 به طور متوسط یک سانتیمتر کوتاهتر از گروههای تولد قبل یا بعد از آنها بودند که نشاندهنده اثرات فیزیکی کمبود ریزمغذیها و استرس روانی – اجتماعی است. تفاوت قد مشابه چیزی است که محققان در مورد نوزادانی که در مناطق جنگی متولد شده اند دریافتند.
برخی از مشاوران غربی مشکلات ناشی از گذار اقتصادی را پیشبینی کردند و حتی آن را «شوک درمانی» نامیدند. با این حال، آنها معتقد بودند که رکود به سرعت پایان می یابد و لذت آزادی سیاسی مردم را مقاوم می کند. آندرس آسلوند، اقتصاددان سوئدی در سال 1992 اظهار داشت که چون مردم خواهان تغییر اساسی هستند، “آنها حاضرند برای دستیابی به آن رنج زیادی را بپذیرند.”
با این حال، در سال 1993 زمانی که رای دهندگان خشمگین روسیه علیه سرعت سریع تغییرات اقتصادی رای می دهند، زنگ خطر شنیده می شود. میلیونها نفر در بلوک شرق سابق خود را بیکار یا مجبور به بازنشستگی پیش از موعد کردند زیرا قیمتها آزاد شده، بیثباتی اقتصاد کلان و تورم فوقالعاده پسانداز آنها را بلعید. مردم عادی با وحشت بالا رفتن جنایت و فساد را تماشا می کردند که نخبگان سابق حزب یک شبه به طبقه غارتگر جدیدی از الیگارشی تبدیل شدند. سطوح نابرابری که قبلاً ناشناخته بود، جوامع را به تعداد انگشت شماری از ثروتمندان فوقالعاده ثروتمند و ارتش عظیمی از افراد فقیر که نداشتند تقسیم کرد.
استروب تالبوت، مشاور ارشد بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت ایالات متحده در امور روسیه، در مواجهه با این رد، اعتراف کرد که اصلاحات بازار آزاد شامل “شوک بسیار زیاد و درمان بسیار کم” است. یانوش کورنای، اقتصاددان معروف مجارستانی، آشکارا نگران «وایماریزاسیون» اروپای شرقی بود. اگرچه کورنای در ابتدا طرفدار شوک درمانی و بازارهای عاری از مداخله دولت بود، اما نسبت به خطرات احتمالی رکود بزرگ پس از کمونیستی محتاط شد. کورنای در سال 1993 نوشت: «کاهش درآمد واقعی بخش قابل توجهی از جمعیت و پدیده تاکنون ناشناخته بیکاری انبوه موجب نارضایتی گسترده اقتصادی شده است». اگر شدت و میزان این نارضایتی به آستانه بحرانی برسد، خطرات جدی را به همراه خواهد داشت.» کورنای با یادآوری شرایط آلمان در دهه 1930 که منجر به ظهور آدولف هیتلر شد، هشدار داد که “سرخوردگی ناشی از اقتصاد، زمینه مساعدی را برای عوام فریبی، وعدههای ارزان قیمت و آرزوهای رهبری با مشت آهنین فراهم کرد.”
به این هشدارها توجهی نشد و روشنایی گاز شروع شد. در پاسخ مستقیم به اظهارات استروب تالبوت، نخست وزیر استونی، مارت لار اظهار داشت که “روس ها به شوک درمانی بیشتر نیاز دارند، نه کمتر.” در ستون مهمان برای نیویورک تایمز در سال 1994 لاار اعتراف می کند که “نارضایتی جدی از شوک درمانی در بین مردم منطقه به وجود آمده است.” با این حال، لاار به جای اذعان به رنج واقعی، روسهای شاکی را «بچههای لوس» نامید و پیشنهاد کرد که «این گونه کودکان بزرگسالانی سرکش، متکبر و مستبد بزرگ شوند».
با ادامه رکود بزرگ پس از کمونیستی در دهه 1990، آژانس های سازمان ملل شروع به مستندسازی اثرات مضر آن بر سلامت و رفاه جمعیت آسیب دیده کردند و شروع به نگرانی در مورد پیامدهای سیاسی بلندمدت چنین تحولات گسترده اجتماعی کردند. یک گزارش از سال 1999. برنامه توسعه سازمان ملل متحد نشان داد که از سال 1990 تاکنون 9.7 میلیون مرد سالخورده به دلیل اعتیاد به الکل، سوء مصرف مواد مخدر و خودکشی جان خود را از دست داده اند. از این طریق
علیرغم کشتار اجتماعی، طرفداران ایدئولوژی بازار آزاد بنیادگرا به سیاست های کوته فکرانه خود ادامه دادند. در یک بررسی در سال 2002. در دهه اول گذار، دو اقتصاددان بانک جهانی پرسیدند: «آیا دولتهای اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق میتوانند با تشویق شرکتهای جدید، در حالی که درد انحلال بخشهای قدیمی را به تعویق میاندازند، رشد را تقویت کنند؟ … پاسخ منفی است.
موسسات مالی بین المللی به جای تغییر مسیر، داستان خود را تغییر دادند. زمانی که نئولیبرال ها متوجه شدند که رکود اقتصادی به اندازه پیش بینی اولیه کوتاه یا کم عمق نخواهد بود، گفتند راهی جز این وجود ندارد. روش آنها سریعترین و مؤثرترین بود. هنگامی که حتی بانک جهانی اعتراف کرد که مردم بلاروس – که دولت خودکامه آن شوک درمانی را رد کرد و مالکیت دولتی را حفظ کرد – در واقع کمتر از مردم کشورهای شوک درمانی آسیب دیدند، اقتصاددانان غربی شروع به زیر سوال بردن موجودیت آماری رکود بزرگ پس از کمونیستی کردند. اوسلوند در سال 2001 نوشت که سقوط تولید اقتصادی در دهه 1990 یک “افسانه” بود. او پیشنهاد کرد که «رفاه واقعی ممکن است تحت تأثیر شروع اصلاحات اقتصادی قرار نگرفته باشد». مردم اروپای شرقی نه تنها از بدترین فاجعه اقتصادی از زمان رکود بزرگ دهه 1930 متحمل شدند، بلکه به آنها گفته شد که این اتفاق رخ نداده است. مورد کتاب درسی روشنایی گاز.
پرداخت بهای استکبار سیاسی
ترس های یانوس کورنای از سال 1993 در مورد “ویماریزاسیون” در سال 2024 به طور قابل توجهی پیشگو به نظر می رسد. رهبران غیر لیبرال مانند ولادیمیر پوتین در روسیه، ویکتور اوربان در مجارستان و دیگران در واکنش به احساس سرخوردگی مداوم از وعده های شکسته دموکراسی و بازار آزاد و همچنین جایگاه طبقه دوم آنها در غرب ظاهر شده اند. در کتاب 2023 خود شرق: اختراع آلمان غربیدیرک اوشمن توضیح می دهد که علیرغم چیزهای خوبی که از زمان اتحاد دوباره تجربه کرده اند، بسیاری از آلمان شرقی هنوز به “تاریخ 30 ساله تهمت های فردی و جمعی، بی اعتباری، تمسخر و طرد یخی” نگاه می کنند.
در آخرین انتخابات منطقهای، حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD) به دستاوردهای بیسابقهای در شرق آلمان دست یافت و در تورینگن با نزدیک به 33 درصد آرا اول شد. این حزب 30.6 درصد از آرا را در زاکسن به دست آورد و درست پس از دموکراتهای مسیحی در رده دوم قرار گرفت و در براندنبورگ با 29.9 درصد، تنها 1.2 درصد پس از سوسیال دموکراتها، دوم شد.
بله، کمونیسم به سبک شوروی برای بسیاری از مردم یک فاجعه بود، اما به جز چند استثنای قابل توجه، پیروزی کوته فکرانه غرب در جنگ سرد منجر به گذار عمیقاً معیوب به بازارهای سرمایه داری شد. اکنون دنیا دارد تاوان این استکبار سیاسی را می پردازد. درد و اتهامات متعاقب آن که رهبران غربی به مردم بلوک شرق تحمیل کرده اند، تهاجم نظامی پوتین به اوکراین را توجیه نمی کند. این سیاست های غیر لیبرال اوربان در مجارستان را توجیه نمی کند. همچنین اخراج دسته جمعی مهاجرانی را که AfD به دنبال آن است، توجیه نمی کند. با این حال، هنگامی که زمین بایری ایجاد می کنید که به تولید هیولاها معروف است، نباید وانمود کنید که با ظهور آن هیولاها شگفت زده شده اید.
متن اصلی به زبان انگلیسی.